top of page

از مشکلات استفاده کنیم، به عنوان دوست، به عنوان سرنخ، تا خودمون رو، و اطرافیانمون رو، بهتر بشناسیم، و زندگی بهتری رو بسازیم

Writer's picture: Ali AssarehAli Assareh

اگر کسی به شما گفت، «من از موهای نارنجی شما خیلی بدم میاد،» شما بهش چی می‌گید؟


می‌گید «موهای من که نارنجی نیستند!»


اگر اون شخص پافشاری کرد که موهای شما نارنجیه، شما یا به سلامت چشمش شک می‌کنید، یا به سلامت عقلش. براش افسوس می‌خورید، شاید سعی کنید کمکش کنید، ولی عصبی نمی‌شید، تو سر خودتون نمی‌زنید، اعتماد به نفستون کمتر نمی‌شه، خودتون رو سرزنش نمی‌کنید، طرف رو‌ دعوا باهاش نمی‌کنید.


چون اطمینان دارید موهاتون نارنجی نیست.


—————


پس چرا وقتی کسی به ما می‌گه «کارتون رو درست انجام ندادید،» «یا اینکار رو‌ باید اونجوری انجام می‌دادید،» یا «اشتباه کردید،» یا «باید فلان کار رو می‌کردید نکردید،» خیلی وقت‌ها اون حالت‌ها به ما دست می‌ده؟


 عصبی می‌شیم، تو سر خودمون می‌زنیم، اعتماد به نفسمون کمتر می‌شه، خودمون رو سرزنش می‌کنیم، دعوا می‌خوایم بکنیم؟


چون برخلاف موی نارنجی، اطمینان نداریم که حرف طرف درسته یا نه.


یه چیزی درونمون اتوماتیک گُر می‌گیره؛ Trigger می‌شیم.


مثل یه زخم که داریم که عفونتش هنوز خوب نشده؛ اگه دست کسی بهش خورد، یهو دردش رو با تمام وجود حس می‌کنیم.

نکته مهم اینه که بفهمیم اون شخص مسئول اون زخم نیست؛ اون فقط دستش خورده.


این ماییم که زخم داریم؛ و تا زخممون رو نفهمیم، دوای درست بهش نزنیم، پانسمان نکنیم، بهش فرصت ندیم تا خوب بشه، و بعدش مرتب فیزیوتراپی نریم تا قوی بمونه، این زخم همیشه اونجاست؛ تا نفر بعدی بیاد دست بزنه و روز از نو روزی از نو.


پس وقتی ما مشکلی داریم، عصبی نشیم. بدونیم این مشکل، این درد، سرنخیه که بفهمیم زخممون کجاست، و درمانش کنیم. اگر زخم نداشتیم یا اون کار رو‌بلد بودیم که اصلا مشکلی پیش نیومده بود (مثل مثال موی نارنجی).


—————


یکی از بهترین کارهایی که می‌تونیم برای کریرمون - و حتی سرنوشتمون - انجام بدیم اینه که زخم‌هامون رو بشناسیم، و درمانشون بکنیم.


اگر زخم‌های خودمون رو بشناسیم، خیلی بهتر می‌تونیم خودمون رو سر کار منج کنیم.


و هر چه بیشتر زخم‌های خودمون رو بشناسیم، بهتر می‌تونیم زخم‌های همکارامون و اطرافیانمون رو هم یواش یواش بشناسیم؛ این کمک می‌کنه باهاشون روابط برد-برد و عمیق‌تر درست کنیم، و مشکلاتمون باهاشون رو منج کنیم.

خیلی راه‌های مختلفی برای این هست. برای من از تراپی و کتابخونی شروع شد.


برای شروع مثلا می‌تونید ببینید به کدوم از این جملات بیشتر عقیده دارید:

۱. من همیشه تنها خواهم بود.

۲. به هیچ‌کس نمی‌شه اعتماد کرد.

۳. هیچ‌وقت کسی اون‌جوری که من می‌خوام منو دوست نخواهد داشت.

۴. من با بقیه فرق دارم.

۵. من نمی‌تونم به تنهایی زندگیمو اداره کنم.

۶. یه اتفاق خیلی بدی حالا میوفته همه چی خراب می‌شه.

۷. من بی‌عرضه‌ام.

۸. من بی‌ارزشم.

۹. من همش طبق خواسته‌های بقیه عمل می‌کنم.

۱۰. من هیچ‌وقت بهترین نخواهم شد تو کاری.

۱۱. من هر کاری دوست دارم می‌کنم.


این ۱۱ جمله بر گرفته از کتاب Reinventing Your Life هست. هر کدوم از این جمله‌ها نشان از زخم خاص خودش رو داره. همه ما این‌ها رو داریم، ولی در درجه‌های مختلف.


—————


و دست آخر اینکه زخم که خوب و بد نداره؛ زخمه. همه ما خوردیم زمین از بچگی تا حالا، به خاطر طرز زندگیمون، رفتار پدر و مادرمون، جامعه‌مون، چه اونجا چه اینجا، مهاجرت، اخلاقیات خودمون — اینجا اونجامون زخمی شده.


اون چیزی که بده اینه که بذاریم زخمامون عفونت کنه، و زندگی‌ای که می‌تونیم داشته باشیم رو تحت‌الشعاع قرار بده.

پس از مشکلات استفاده کنیم، به عنوان دوست، به عنوان سرنخ، تا خودمون رو، و اطرافیانمون رو، بهتر بشناسیم، و زندگی بهتری رو بسازیم.




108 views0 comments

Comments


Post: Blog2_Post

©2020 by AALI. Proudly created with Wix.com

bottom of page